زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

نی نی زینب

بفرمائید شلغم

دم میوه فروشی که می ایستی، اولین محصولی که به تو چشمک میزنه و میگه اگه منو نخری ضرر کردی، شلغمه! با زینب خانم مشغول جمع کردن شلغم های سفیدی میشیم که قراره از پیچاپیچ دستگاه هضم و گوارش ما بگذره. اولویت با شلغم هایی میشه که دم بلندتری داره! برای اینکه وقتی پخته شد میشه به راحتی از بین دوستاش، دمش رو گرفت و از قابلمه بیرون آورد. بعد هم آرام آرام تابش بدی که خنک شه. البته چند روز پیش دخترم با شلغم دم درازی که انتخاب کرده بود ، داشت منو هیپنوتیزم می کرد!!! اصرار هم داشت که باید خواب برم... ...
21 آذر 1394

خرید از فروشگاه

این روزا اونقدر سرگرم دور زدن تحریما هستیم که یادمون میره باید برای خونه خرید کنیم! زینب خانم از علاقه مندان به خرید خصوصا از نوع فروشگاهی هستن. همین که از ماشین پیاده شدیم ، گفت: «مامان جون بدو الان چرخ رو میبرن، همین یکی مونده!» خدا به همه دختر بده اونم از نوع فعالش... ...
3 آذر 1394

باران پاییزی

امروز صبح اولین باران پاییزی باریده بود تا ته کوچه های دل مردم شهر نمناک بود دختر پاییزی من! از جنس باران است، وقتی می بارد من خوشبخت ترین مادر زمینی ام خدا را شکر که باران می بارد وگر نه این بغض ها به تنهایی از گلوی مردم پایین نمی رود! فعلا که نفت می فروشیم و بنزین می خریم مثلا حالمان خوش است... تحریم ها را دور زده ایم...     ...
1 آذر 1394

شاهزاده روم

از اونجایی که باباجون تهران به سر می برن ما باید همه زندگی رو تعطیل کنیم تا زینب خانم سرگرم باشن و بهانه نگیرن! دیشب به اتفاق انسیه رفتیم سینما تک برای دیدن فیلم «شاهزاده روم». این اولین تجربه سالن تاریک سینما و صفحه بزرگ نمایش برای زینب خانم بود. تمام مدت 2 ساعت رو داخل سالن بودیم و حدود 20 دقیقه رو زینب خانم فیلم دیدن. بقیه زمان سپری شده به توضیح همان 20 دقیقه ای که دیده بود با صدای نیمه یواش، شمارش تعداد کسانی که در سالن بودن، چه خوراکی هایی می خورن، چند درب ورودی و چند درب خروجی وجود داره، امتحان کردن صندلی های خالی ردیف خودمان که آیا درست هستند یا نه، تکان خوردن رو صندلی و خوردن خوراکی های متنوع گذشت. همین که برق ها رو...
25 آبان 1394

ظهرعاشورا

اشک در بساطم نیست... عرق شرم... قبول می کنی؟ هنوز هم به هیات میگی «مشهد» ، ما هر شب میریم مشهد ! یکی از پیروزی های بزرگت اینه که داخل صف بایستی و غذای نذری بگیری. نوبتمون که میشه، چنان ذوق زده میشی که انگار سه روزه غذا نخوردی ! در نهایت 3 یا 4 قاشق می خوری و میگی بقیه غذا رو شما بخور ... السلام علیک یا ابا عبدالله   ...
2 آبان 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد