زینب خانم +بعبعی!!
چهلمین پست تقدیم میشه به دخترم به مناسبت عید فطر یک هزار و سیصد و نود و دو :
برای رفتن به کرمان این دفعه بهانه های زیادی داشتیم:اول دیدن روی ماه بابابزرگ و مامان بزرگ دوم :رفتن به بافت و دیدن باغ های گردوی بابابزرگ سوم: دیدن از باغ سیب خاله سمیه (مامان یاسین) . چیزی که مهم بود اینه که من و یاسین حسابی بازی کردیم و دنبال مرغ و خروسا کردیم و دست آخر هم یه بعبعی بی صدا گیر آوردیم باهاش عکس گرفتیم.تازه من با خودم چند تا کک تپل و مپل آوردم خونه .هیچی هیچی مثل گردش در طبیعت منو سر حال نمیاره.خصوصا اینکه من تقریبا از هیچ حیوونی نمی ترسم مثلا یه سوسک سیاه برای مامان جون گرفتم ولی تا رسیدم نشونش بدم از ترس غش کرد.چند تایی هم عکس یادگاری با یاسین گرفتم ، ببینید:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی