سفر به ماسوله
وقتی رسیدیم بارون گرفته بود و بوی نم خاک دیوانه کننده بود.باد ملایمی قطره های بارون رو به داخل ماشین راهنمایی میکرد.ماسوله یعنی زمستان در تابستان ! ماسوله یعنی پله پله و باز هم پله!یک شب اقامت در آن هوای فرح بخش عالی بود که اگه بر حسب اتفاق شست پای چپ یا راستت از پتو بیرون می ماند سردی هوا جسورانه پایت را قلقلک میداد و مثل فنر جمع میشدی.عصرها آش دوغ و آش رشته ، رشته های اعصاب را در شاخه های به هم تنیده روستا تاب میداد.عجب بوی سیری داشت این آش دوغ و عجب گرم بود این چای قند پهلو. دخترم رخت شمالی بر تن کرد و ماسوله را خاطرخواه خود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی