روزی که من اسکوتر خریدم...
همه چی برمی گرده به روزی که من داخل پارک، آقا پسری رو دیدم که در حالی یکی از پاهاش روی زمین بود به سرعت جا به جا میشد.عجب وسیله جالبی! این مطلب توی ذهنم بود تا مگس کش رو دیدم! منم به تقلید از اون آقا پسر یکی پا رو روی مگس کش می ذاشتم و لی لی کنان راه می رفتم. مامان جون متوجه منظور من نمی شد و از طرفی من هم اسم اون وسیله رو نمی دونستم. خلاصه سرتون رو درد نیارم 3 تا مگس کش در این راه شکست تا یه روز با باباجون رفتیم بیرون . اسکوتری که پشت ویترین مغازه لوازم ورزشی بود منو سر جام میخکوب کرد . باباجون که دید میخ من به هیچ طریقی از زمین کنده نمیشه ، اسکوتری به رنگ دلخواهم رو خرید. این هم سندش ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی