وقتی نی نی مریض میشه
دخترم، با همه خانمیت وقتی مریض میشی تاحدودی غیرقابل تحمل میشی.بهت برنخوره ولی الان 5 روزه که به خاطر ورود بی اجازه یه ویروس موذی چنان پدری از ما درآوردی که مجبور شدم زنگ بزنم و از کرمان گروه امداد بخوام.به همه چیز ایراد میگیری چرا آب لیوان تموم شد... گریه!!! چرا موهات رو شونه کردم...گریه!!! چرا باباجون نذاشت گازش بگیری... گریه!!! چرا وقتی در یخچال باز شد شما تو آشپزخونه نبودی...گریه!!! چرا برنامه عمو پورنگ تموم شد...گریه!!! چرا من نمیذارم دستت رو تا آرنج داخل توالت فرنگی کنی...گریه!!! دیشب حدود ساعت 1:30 بود که حین چرخیدن توی خواب سرت خورد به دیوار (خیلی خیلی بدخوابی) زدی زیر گریه تا جایی که ما رو مجبور کردی با ماشین 45 دقیقه توی شهر چرخ بزنیم تا دوباره خواب بری وقتی برگشتیم خونه از ترس اینکه مبادا بیدار شی قید آب خوردن رو زدیم تا ساعت 5 صبح که دوباره بیدار شدی و خواستی برق ها رو روشن کنیم که تی تی ببینی! خلاصه تا 7 صبح تی تی دیدی و بازی کردی و نق زدی و کسی هم حق نداشت بخوابه !
خوش به حال تی تی ها ! کاش من و بابا جونت هم تی تی بودیم فقط اونا هستن که مورد غضب شما واقع نشدن. دیروز رفتیم پیش دکترت(دکتر منیره شمس الدین خرمی) ایشون گفتن گلوی مبارک هنوز چرک داره و دندونایی که باید 2 سالگی در بیاد زود دست به کار شدن دارن تشریف میارن . زینب خانم امیدوارم وقتی بزرگ شدی با خوندن این پست روت بشه تو چشمای من و بابا جون نگاه کنی. ولی با همه این حرفا بازم میگم :دختری دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره