زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

نی نی زینب

سفرنامه

1395/2/23 11:22
نویسنده : مامان زینب
229 بازدید
اشتراک گذاری

روزگاری با شکل و شمایلی متولد می شویم و بعد از 90 سال می میریم. مشکلاتی رو به وجود می آوریم و کارها رو خراب می کنیم و گاهی هم مثل فرشته نجات در وقت و زمان مناسب در زندگی دیگران تجلی پیدا می کنیم. این دور همینطور تکرار میشه، پس بیایید با هم مهربون باشیم و هر روز صبح ما درخط مقدم دوستی غزلسرایی کنیم. بعد از 4 ماه و نیم فرصتی دست داد تا سفری به کرمان داشته باشیم. بدجور مهربونی خونمون افتاده بود.جای شما خالی... بعد از 16 روز برگشتیم و الان وقت نوشتن سفرنامه هست.

1. مشکل اصلی ما ناسازگاری زینب خانم و آقا پارسا بود. یه چیزی میگم و یه چیزی میشنوید!

همون طور که ملاحظه می کنین خانم و آقای بالا بسیار عزیز و مهربون هستن . انگار تمام نوع دوستی در این دو موجود جمع شده! حالا این صحنه ها رو ببینید... دعوا سر زودتر نشستن روی صندلی بود...

2. تنها زمانی که میشد بچه ها رو دست و رو شسته و کنار دیوار نشسته دید، جلسه های هفتگی قرآن بود. این جلسه خونه بابابزرگ برگزار شد و فاطمه و زینب با 2 ماه فاصله سنی منتظرند تا آقا منصور کلید شروع جلسه رو بزنه و اونا سوره های حفظ شده رو بخونن و جایزه بگیرن. 

3. یه گردش به پیشنهاد بابابزرگ که البته چون مامان و بابای پارسا مدرسه بودن، پارسا هم با ما همراه شد. هوای لطیف و دلپذیری روح رو نوازش میداد.

                             

 

4.برگشت از سفرمون با قطار بود. زینب خانم اونقدر ذوق سفر با قطار رو داره که پیش بینی می کردم بهش خوش بگذره. ساعت 3:30 عصر حرکت قطار بود و با آرام گرفتن در کوپه دخترم به خواب رفت و بعد از 2 ساعت بیدار شد. بقیه مدت مشغول شعر خوندن و راه رفتن در راهرو قطار و دستشویی رفتن بود. بوفه قطار از داشتن چنین مسافری به خود می بالید...

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد