من و نان داغ!
این عکس مربوط میشه به خرید لباس عید. کنار خیابون منتظر بودیم باباجون بیاد. زینب خانم بیسکویت می خواست ولی اونجا فقط فروشگاه لباس و ابزار فروشی و البته یه دونه نانوایی بود. با هم رفتیم دم نانوایی و یه دونه نون گرفتیم. اونقدر خوشحال بود از داشتن نون گرم که مرتب با بپر بپر کردن قصد داشت نون رو از من بگیره ! خلاصه نون بغل کرد و یه تکه بزرگ گذاشت دهنش.خدایا این نون گندم رو از ما نگیر....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی