بهار کودکی
بازی ، حرف زدن، بازی، حرف زدن.... همینطور ادامه داره... امروز برای رسوندن چند برگه برای تایپ به جای آژانس گرفتن ، پیاده روی رو انتخاب کردیم. با ذوق برگهای درختا رو نشون میدی ومیگی: بهار یعنی سبز کم رنگ و سبز پررنگ! چقدر زیبا و ساده حرف میزنی و دنیا رو تفسیر میکنی.
بهار یعنی همین. بهار کودکی یعنی تو حرف بزنی و من و باباجون لذت ببریم. میشینی داخل ماشین و آدرس دادن شروع میشه.
- اول میریم سمت چپ ، بعد دور می زنیم ، مغازه ای که پله داره توش اسباب بازی می فروشن.( خودمون تا آخر داستان رو می خونیم.پس اسباب بازی می خواد)
- چی بخرم دخترم؟
- هر چی دوست داری؟( اسباب بازی خریده میشه)
- من یکی مغازه دیدم خوراکی داشت.
- چی می خوای دخترم؟
- هر چی دوست داشتی،بخر!!!!( آبمیوه و بادکنک خریده میشه)
بهار من تو حرف بزن، بخند، ناز بیار. بهار یعنی من و باباجون دعا کنیم در سال جدید همه اونایی که بچه دار نمیشن،گل لبخند کودکشون رو ببینن.