سلام یاسین
یاسین پسر خاله ی زینب خانومه که البته زینب خانوم یک سال و سه ماهه ما اون رو«یایین »صدا میکنه.روز اول عید یاسین و بابا و مامانش به همراه ذایی علی رضا و پسرهاش و مامان بزرگ و بابا بزرگ از کرمان اومدن پیش ما.3 روز موندن که هر لحظش خاطره های فراموش نشدنیه.وقت رفتنشون دخترم خیلی گریه کرد .در حالیکه اشک پهنای صورتش رو پوشونده بود با دست به یاسین اشاره میکرد که از ماشین پیاده شه.کاش فاصله ها معنای خودش رو از ذست می داد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی