روز دختر مبارک
روز دختر با تبریک مامان بزرگ به مامان جونم شروع شد. مامان جون هم که می خواست خاطره خوبی از این روز رو در ذهنم ثبت کنم، بعد از باشگاه منو برد لباس فروشی و گفت: عزیزم برو یه لباس مناسب انتخاب کن. طبق معمول از اول لباس فروشی شروع کردم و همه مدلها رو امتحان کردم تا اینکه... وای،خودشه !!! لباس صورتی با گلهای بهاری!!! با شادی گفتم: همینو می خوام. مامان جون منو بوسید و گفت: روز دختر مبارک...
شب نوبت باباجون بود تا خاطره روز دختر رو با ماژیک رنگی در ذهنم پر رنگ کنه.
- زینب خانم بریم بیرون شام بخوریم. چی بخوریم؟
من با ذوق گفتم: سوخاری!!! مرغ سوخاری با سس قرمز!!!
شام که تموم شد ، باباجون منو بوسید و گفت: روز دختر مبارک...
دست حضرت معصومه درد نکنه... خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی