زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نی نی زینب

شهر بازی یا پارک ستاره

باباجون قبل از رفتن به کربلا منو برد پارک ستاره. از ساعت 8 تا 11 ! همه وسایل رو سوار شدم.اگه میدونستم این همه ناز کشیدن برای چیه ،شاید اینقدر خوشحالی نمی کردم.الان 6 روزه که ندیدمش! مامان جونم هم برام تکراری شده!ولی از اونجایی که خیلی اهل درددل نیستم فقط یه بار سراغش رو از مامان جون گرفتم و بقیه لحظات دنبال بهانه ای برای گریه کردن هستم.باباجون میگه: زمان جنگ خانواده های رزمنده ها چه کار می کردن؟ الان هم شما فکر کنید جنگ شده باید یاد بگیرید،تحمل کنین . ...
23 آذر 1393

بازی دومینو

مراحل چینش دومینو: اول خوب تمرکز می کنیم... دوم ، اشکال دومینو را با زحمت می چینیم... سوم، با یک ضربه آرام زحمات را هدر داده و... و در آخر از لحظات کودکی  لذت می بریم... ...
23 آذر 1393

جشن تولد درمهد کودک

امسال تصمیم گرفتیم تولد زینب خانم رو در مهد کودک جشن بگیریم. محبوبه خانم، دختر عمه صدیقه زحمت فیلمبرداری رو کشیدن . عکس زیادی نگرفتم ، بیشتر فیلم گرفتیم. دست همه خاله های مهد درد نکنه. دخترم تولدت مبارک.3 ساله خانم من!   ...
22 آذر 1393

نقاشی صورت

چند روز پیش در مهد به بچه ها گفتن هر حیوون یا گلی رو که دوست دارید بگید که روی صورتتون نقاشی کنیم . وقتی رفتیم دنبال دخمل دیدیم یه مگس روی صورتش کشیدن !!!   ...
22 آذر 1393

جشن تولد باباحاجی

بابا حاجی 75 ساله شد. وقت آوردن کیک یادمون اومد که شمع نخریدیم ولی مهم خود کیک بود که عمه فاطمه درست کرده بود. قبل از باز کردن کادوها از بچه ها خواستم تا با کیک عکس بگیرن. باباحاجی تولدتون مبارک.       خدایا! به بزرگیت قسم... تو عکس های دست جمعی... جای هیچ پدر و مادری رو خالی نذار... آمین   ...
4 آذر 1393

قاب عکس

مدتی می شد که از اسباب کشی میگذشت و هنوز فرصت دست نداده بود تا قاب عکس عمو جلال رو درست کنیم. بالاخره به قاب سازی رفتیم. زینب خانم محیط جدیدی رو کشف کرده بود که البته جذابیت بانک و میوه فروشی رو براش نداشت ولی خوب اجازه داد ازش عکس بگیرم . قابل توجه مادران : بچه ها رو با محیط های مختلف آشنا کنین و تا جایی که خطری تهدیدش نمی کنه اجازه بدین کنکاش کنن. این آزادی به اعتماد به نفس اونا کمک میکنه. ...
4 آذر 1393

سن کابوس!!!

امروز عصر از خواب بیدار شدی و  گفتی : مامان جون عموهای فیتیله ای زنگ زدن و گفتن دارن میان خونمون! چند روز پیش داشتیم با اسباب بازیهات بازی می کردیم و من برای لحظه ای ازت جدا شدم تا سری به غذا بزنم.بلافاصله پشت سر من از اتاق خارج شدی و گفتی : لولو از پشت در به من نگاه می کرد! هفنه پیش از اینکه با یک تمساح دوستی احساس رضایت می کردی! قابل توجه مادران: سن 2 تا 6 سال را سن کابوس و خیال پردازی می گویند . به بچه ها اطمینان بدین که پیش اونا هستین و سعی کنین بهشون آرامش بدین. بچه ای که توی این سن مرز واقعیت و خیال رو گم میکنه بچه عجیبی نیست. به خیال بافی های اونا گوش بدین و لذت ببرین...   ...
4 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد