زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نی نی زینب

عکس های به جا مونده

خدمتتون عرض کنم که حکایت این عکس ها بر میگرده به پست((وقتی نی نی مریض میشه)) اون موقع زینب خانم به خاطر بهانه گیری های زیاد،حق داشت هر کاری بکنه از جمله اینکه روی لپ تاپ باباجون بپر بپر کنه و این مسئله باعث شد تمام اطلاعات لپ تاپ هم بپره! ازجمله عکس های به دنیا آمدن نی نی تا الانش . ما فقط تونستیم چند تا از عکس ها رو برگردونیم که این هم خودش غنیمته. این عکس های به جا مونده مربوط به 2 ماهگی و٣ ماهگی و ٤ ماهگی نی نی میشه.حالا پیدا کنید پرتقال فروش را! ...
31 خرداد 1392

اولین ها...

اولین کوله پشتی نی نی که باباجون از لبنان خریدن اولین کیف فانتزی نی نی که مامان جون از قشم خریدن اولین چکمه نی نی که باباجون از لبنان خریدن اولین کفش نی نی (شماره پا 22) البته نی نی هنوز به دنیا نیومده بود که خریده شد اولین لباس عروس نی نی برای عروسی عمه هانیه خریده شد اولین بالشت نی نی از فروشگاه خانه و کاشانه کرمان خریده شد اولین کلاه نی نی اولین عروسک نی نی که خاله سمیه خریدن اولین هدیه سفر که باباجون از ماموریت خریدن اولین اسباب بازی نی نی که باباجون از تهران خریدن اولین انگشتر نی نی   ...
29 خرداد 1392

آیا میدانید؟

١-آیا میدانیدکه زینب خانم قبل از یک سالگی 8 دندان درآورده بود؟ 2-آیا می دانیدکه زینب خانم اولین قدم های لرزان خود را در 12 ماهگی برداشت؟ 3-آیا میدانیدکه زینب خانم اولین بستنی خود را در تاریخ 16 فروردین 1392مزه مزه کرد و سپس لیوان آن را هم بلعید؟ 4-آیا میدانیدکه زینب خانم اولین دندان شیری خود را در سفر بازگشت از خرم آباد در ٥ ماه و ٢٥روزه گی درآورد؟ 5-آیا می دانید که زینب خانم در روز دانشجو به دنیا آمده است؟ ٦-آیا میدانید که زینب خانم علاقه مند به آویزان کردن تسبیح به گردن خود است ،حداقل ٣ تسبیح تا هر تعداد که پیدا کند چیزی شبیه به رمالها! ٧-آیا میدانید که زینب خانم با دیدن ماست و ماءا...
28 خرداد 1392

هدیه خانم محمدزاده

٤ ماهه بودم که با مامان جون وباباجون رفتیم تهران. چرا؟ به 2 دلیل :اول به خاطر یاسین و دوم بازدید از نمایشگاه بزرگ کتاب تهران.خلاصه در این سفر بود که من برای اولین بار رفتم کارگاه مجسمه سازی وخانم محمدزاده رو دیدم.(بماند که مامان جون چه کرد!)آه هیچ وقت یادم نمیره چطور از دیدن من خوشحال شدن ! همون جا بود که ایشون از دست و پای کوچولوی من قالب گرفتن.امروز که این مطلب رو می نویسم یک سال از اون روز میگذره.متاسفانه قراره تا 2 ماه دیگه از ایران برن.وقتی این خبر رو شنیدم خیلی ناراحت شدم و دلم سوخت. درخواست نامه موضوع:درخواست از خانم محمدزاده جهت اقامت دائم در ایران اینجانب زینب خانم پارسائیان از شما می خواهم ا...
28 خرداد 1392

سفر به کلوتات شهداد

چهارده خرداد 92 به پیشنهاد هادی آقا (بابای یاسین)رفتیم شهداد.شهداد 50 کیلو متری کرمان قرار گرفته و کویرش در تابستان گرمترین نقطه دنیاست.کلوته (با فتحه کاف)به تپه های شنی گفته میشه که ارتفاع اونها به 12 متر هم میرسه.اول برای رفتن دودل بودم که مبادا زینب خانم اذیت شه اما با رسیدن ما به کلوتات هوا ابری بود و از تابش مستقیم آفتاب در امان بودیم و دخترم پا به پای بزرگترها کویرنوردی کرد و مرتب با تحسین همسفرها سعی میکرد از بقیه عقب نمونه.نا گفته نماند که وقتی برگشتیم کاملا با خاک و شن پوشیده شده بودیم . ...
27 خرداد 1392

دیدن از نمایشگاه خط معلی

یه روزی از روزای خدا بود که باباجون گفت : راستی امیر امروز نمایشگاه داره هر کس با من میاد تا نیم ساعت دیگه آماده باشه . من و مامان جون با خوشحالی برای اعزام به جبهه خط و هنر اون هم از نوع معلی اعلام آمادگی کردیم . باباجون از این همه همدلی اشک ذوق ریخت ! من هم از بس تحت تاثیر محبت والدینم قرار  گرفته بودم مدام از دست مامان جون فرار میکردم تا نتونه موهام رو شونه کنه. وقتی رسیدیم میدان خان مراسم شروع شده بود . سخنران استاد عجمی (مبدع خط معلی )بودن. من 5 دقیقه صبر کردم وقتی دیدم از حرفای بزرگترا چیزی دستگیرم نمیشه بنای ناسازگاری گذاشتم .مامان جون منو برد بیرون و از باباجون قول گرفت بلند نشه تا حداقل یک نفر از این مراسم استفاده کرد...
27 خرداد 1392

سبزی شستن

فرهنگ لغات جدید زینب خانم: ماشا (پا شو)،مایین (پایین)،تخم م (تخم مرغ)، بخوور(بخور)،مم(ممنون)،ای م (با فتحه میم به معنی این رو بده به من)،نی نی ها بای بای( هر زمان که بیرون میریم از تمام بچه های شهر خداحافظی میکنه)،اینب(زینب)،نوشا(نوشابه و دلستر)،انشیه (انسیه)و... ببخشید دخترم که دیر به دیر میام به وبت سر میزنم. دعا کن مشغله ذهنی مامان جون حل شه،قول میدم منظم کار کنم! این روزا که شما به پایان 18 ماهگی نزدیک میشی دلهره من هم بیشتر میشه امیدوارم واکسن یک سال و نیمی رو با صبر پشت سر بذاری.راستی آدم دختر داشته باشه مثل زینب خانم. چرا؟ چند روز پیش سبزی خریدم که اگه غافل شده بودم میبایست دخملم رو از لا به لای جعفری و اسفناج ها پیدا ک...
26 خرداد 1392

من تی تی دارم!

امشب به شکل کاملا اتفاقی از یک پرنده فروشی سر در آوردیم و زینب خانم طوری ابراز علاقه کرد که در نهایت با یک جفت مرغ عشق به خونه برگشتیم. دختر ناز باباجونش پرنده ها رو «تی تی» صدا میکنه. البته لفظ «تی تی» رو از طوطی یاسین یاد گرفته.از لحظه ای هم که وارد خونه شدیم به کسی اجازه نداده قفسشون رو از روی میز جلو مبلی برداره ، تازه دخترم وقتی خوابش گرفت چنان با احساس براشون دست تکون داد و «بای بای»کرد که باعث شد باباجونش تموم صورتش رو غرق بوسه کنه.جالب اینکه هر زمان مرغ های عشق آب میخورن زینب خانم هم تشنه میشه و آب میخواد.             ...
26 خرداد 1392

سفر به بندرعباس

     شاید که نه دقیقا 28 بهمن 91 با خانواده عزیزم رفتیم بندرعباس.اولش قرار نبود بریم ولی چون سفر باباجون به لبنان ما رو خیلی دلتنگ کرد به عنوان یک زنگ تفریح 3 روزه عازم بندر شدیم.محل اقامتمون هتل هما بود و از اون جاییکه مردمان جنوب کشور بسیار خونگرم و صبورند به غیر از یک مورد که جعبه دستمال کاغذی روی میز لابی هتل رو ریز ریز کردم دیگه برخورد جدی با خرابکاری های من نشد که اون هم دور از چشم مامان جون و باباجون بود . از اسانسور خوشم نمی اومد ولی عاشق میز پذیرش و سرامیک های براق و سفید کف هتل بودم.شاید به همین خاطر بود که مامان جون دید نمی تونه حریفم بشه وقتی به طبقه همکف میرسیدیم طوری وانمود میکرد که...
26 خرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد