زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

نی نی زینب

عاشقانه ای برای پدر

 غرق بازی کردن با خونه سازی هام هستم که صدای آشنای ترمز ماشین رو میشنوم . نیم خیز میشم و گوشام رو تیز میکنم.خودشه صدای چرخوندن کلید و باز شدن در حیاط. مثل فنر ازجا میپرم و با صدای بلند صداش میزنم :بـــــــــــابــــــــــــا جــــــــــــون!!! برام دست تکون میده و مثل همیشه میگه:کجا بودی دخترم، من که خیلی دلم واستون تنگ شده بود...  این عاشقانه تقدیم میشود به بابایی مهربون من که 17تیرماه برای اومدن به این دنیا غوغایی به راه انداخته بود.  ...
7 شهريور 1392

زینب خانم بسیار گرم مزاج هستن

  علی رغم اینکه زینب خانم در شهر خوراکی های گرم زندگی میکنه ولی با هر بار خوردن باقلوای یزدی و نبات و ارده فریاد (سوخمم:سوختم ) دخترم بلند میشه. برای همین بابا جون میوه هایی مثل موز ،انبه و خربزه و طالبی رو به ندرت میخرن ولی تا دلتون بخواد هندوانه ،سیب خصوصا از نوع سیب گلاب،انواع آلو،خیار،هلو و شلیل موجود است ! شخصیت دخترم به خوردن دسته جمعی بیشتر علاقه نشون میده تا تک خوری!مثلا اگه قرار باشه هندوانه رو داخل سینی بذارم با یه چاقو و چند تا چنگال از آشپز خونه خارج بشم مثل مرغ پر کنده دورم می چرخه تا اول چنگالها رو تقسیم کنه همین که هندوانه رو می بریم با ذوق میگه:بخوریم ،بابا بخور ،مامان بخور.هر شب ب...
7 شهريور 1392

یک فنجان قهوه

بعد از یک روز پرکار زمانی دست میده که تو فارغ از هر اسمی مثل مادر بودن ،همسر بودن،فرزند بودن ،همسایه بودن ،کارمند بودن، خودت باشی! اولین کاری که به فکرت میرسه برای خودت انجام بدی چیه؟شاید ریختن یک فنجان چای یا قهوه و فکر کردن به دوردست ها(بیشتر گذشته!!) شاید گوش کردن به ترانه ای که خاطره ها ی زیادی برات زنده میکنه (مجاز یا غیر مجاز!!) یا رفتن به خانه یک دوست... چه حس خوبی اگه غذات ته نگیره اگه مهمون سرزده نیاد اگه برق ها نرفته باشه اونم توی تابستون . قبول دارین؟   ...
7 شهريور 1392

جملات جدید من

  زینب خانم در یک سال و هشت ماهگی به راحتی حرف میزنه و با کوچک ترین آهنگی که از تلویزیون پخش میشه شروع به حرکات موزون میکنه،البته دخترم نماز هم می خونه! چند مورد از جملات نغزش رو براتون بگم: ١-جدیدا اینطوری شده 2-بابایی دوست دارم 3-مامان جوراب نداره  4 -مرگ بر اسرائیل 5-سلام خونه، سلام ماهی ها ،سلام خرسی، سلام دستشویی ،سلام... 6- مگس برو خونتون  7-آب بازی بریم حموم 8- مامان شیر درست کن 9-بابایی پول نداره 10-مامان یخمک بده 11- بریم سرسره بازی تاب تاب عباسی 12-عصا عصا ننه پیرزن 13- کتاب قصه بخون 14- ماشاا... 15-دیگه چه خبر ١٦-مامان توپ واست خریدم ١٧-مامان مگس کش دوست دارم ١٨-تاب تاب عباسی خدا منو نندازی 18-سیب ز...
4 شهريور 1392

عرفان کوچولو

دیشب رفتیم خونه عمه اکرم. مثل همیشه من و عرفان با هم دعوا کردیم و اسباب بازی ها رو از دست هم چنگ زدیم.البته عرفان چون 4 ماه و نیم از من بزرگتره بیشتر زور میگه.منم به پشتیبانی بزرگترها در بیشتر موارد به هدفم می رسم.به پیشنهاد مامان جون برای لحظه ای به طور مسالمت آمیز با هم کنار آمدیم و عکس گرفتیم.راستی عرفان 2 تا داداش بزرگتر داره که وقتی اذیت میکنه از دستگیره در آویزونش میکنن.از من بپرسین میگم :حقشه... ...
28 مرداد 1392

زینب خانم +بعبعی!!

چهلمین پست تقدیم میشه به دخترم به مناسبت عید فطر یک هزار و سیصد و نود و دو : برای رفتن به کرمان این دفعه بهانه های زیادی داشتیم:اول دیدن روی ماه بابابزرگ و مامان بزرگ دوم :رفتن به بافت و دیدن باغ های گردوی بابابزرگ سوم: دیدن از باغ سیب خاله سمیه (مامان یاسین) . چیزی که مهم بود اینه که من و یاسین حسابی بازی کردیم و دنبال مرغ و خروسا کردیم و دست آخر هم یه بعبعی بی صدا گیر آوردیم باهاش عکس گرفتیم.تازه من با خودم چند تا کک تپل و مپل آوردم خونه .هیچی هیچی مثل گردش در طبیعت منو سر حال نمیاره.خصوصا اینکه من تقریبا از هیچ حیوونی نمی ترسم مثلا یه سوسک سیاه برای مامان جون گرفتم ولی تا رسیدم نشونش بدم از ترس غش کرد.چند تایی هم عکس یادگاری با...
23 مرداد 1392

یک گل ارکیده تقدیم به داداشی

چند وقتی میشه که مبخوام از داداش ناز زینب خانم مطلبی بذارم تا وقتی بزرگ شد نگه مامان جون بی معرفت بود که از داداشی مهربونم یاد نکرد.علی آقا در 13/7/89 ساعت 19:30 دقیقه به وقت بیمارستان سید الشهداء (ع) کرمان به این دنیا سلام کرد.مثل همه هدیه های قشنگ خدا حسابی دلبری کرد و در 16/9/89 از این دنیا خداحافظی کرد.ترانه گل ارکیده برای من یادآوری تمام لحظات با علی بودنه... اینکه وجود نازنین زینب خانم چقدر تونست دوباره رنگ و بوی جدیدی به زندگی ما بده بماند، مهم لذت داشتن فرزند سالم (اونم از نوع دخترش )هست که امیدوارم خدای آب و پاکی به همه جوونای صبور بچشونه. زینب خانم دوستت داریم به عدد موجودات عالم. ...
23 مرداد 1392

نقش والدین به عنوان آموزگار

  به عنوان پدر یا مادر از ما انتظار می رود نقش های متعددی در زندگی کودک خود ایفاء کنیم.مانند ایجاد یک محیط پرمهر و محرک برای کودک یا نظارت منظم بر رشد سالم او . اما آنچه که مهم است این مطلب است که کودک از بدو  تولد شروع به جذب اطلاعات می کند و قسمت اعظم این اطلاعات را از والدین می گیرد.فراموش نکنیم که ما نباید آرزوهای دست نیافته خود را در کودکمان متبلور کنیم بلکه به عنوان یک آموزگار صادق مهارت های واقعی و موجود کودکمان را بارور سازیم شاید او یک خیاط ماهر یا یک نظریه پرداز معروف شود.هرگز فراتر از توانایی های کودک خود از او نخواهید.   ...
25 تير 1392

دیدن از نمایشگاه محصولات کودک

چند باری میشد که بابا جون بنر تبلیغاتی «اولین نمایشگاه محصولات نوزاد و کودک» رو نشون میداد و دوست داشت اگه شد قبل از پایان نمایشگاه به اونجا سر بزنیم. روز آخر تونستیم بریم اما اون چیزی که فکر می کردیم، نبود.شاید تنها حسنش این بود که من با انواع اسباب بازی ها سرگرم شدم طوری که یادم رفت به مامان جون بگم پیف کردم!! وقتی باباجون فهمید سریع منو به خونه رسوند و توی راه چند بار از مامان جون خواست من رو به سمت شیشه، بالا نگه داره تا شیمیایی نشه غافل از اینکه مامان جون با صبوری تمام هر لحظه سرخ تر میشد و در دل خدا رو شکر میکرد که کلیه های دخملش مثل ساعت کار میکنه..آخر شب رفتیم شبستان و پیتزا خوردیم . ...
4 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد